جدول جو
جدول جو

معنی ایده الله - جستجوی لغت در جدول جو

ایده الله(اَیْ یَ دَ هَُلْ لاه)
خدای یاریش دهاد: اسماعیل بن عباد ایده اﷲ از برای ابی العباس... به بیرون آوردن آب بعضی از این کاریزها قیام نمود. (تاریخ قم ص 42) ، رسن در حلقۀ گردن شتر بسته کشیدن چندانکه گلو گرفته گردد، نهفتن شتر را به دیگر شتران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ایده الله
جمله فعلی دعایی) خدای او (مرد) را تایید کناد، یا ایده الله بنصره. خدای اورابه پیروزی خویش تایید کناد، یا ایدهاالله خدای او (زن) را تایید کناد خ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاه الله
تصویر سیاه الله
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بلک، سرخ ولیک، قره گیله، ولک، کومار، کورچ، کویچ، مارخ، ولیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الله الله
تصویر الله الله
زنهار، زینهار، الحذر، بترس از خدا. در مقام تحذیر و هنگامی که کسی سخنی بگوید یا کاری کند که روا نباشد استعمال می شود، تو را به خدا، برای خدا. در مقام اصرار به کار می رود، عجبا، شگفتا. در مقام تعجب و تحیر از شگفتی و عظمت چیزی می گویند
فرهنگ فارسی عمید
(اَلْ لاه اَلْ لاه / اَلْ لَه اَلْ لَه)
بترس از خدای. (زمخشری). برای تحذیر استعمال میشود نظیر الطریق الطریق، یعنی احذروا اﷲ (بترسید از خدا). این جمله را درجایی که کسی کاری بکند یا سخنی بگوید که مناسب وی نبوده باشد استعمال کنند چنانکه در حدیث آمده: اﷲاﷲ فی اصحابی. (از آنندراج). زنهار. زینهار. الحذر. الامان. و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 93 شود:
با آنکه بی نظیر است از روشنان گیتی
زنهار تا نخوانی اﷲش اﷲاﷲ.
سنائی.
گفتم اﷲاﷲ یا امیرالمؤمنین که این خونی است ناحق. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170). پیلبانان همه خرمای من رایگان میبرند، اﷲاﷲ خداوند فریاد رسد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 458).
لیک اﷲاﷲ ای قوم خلیل
تا نباشد خوردتان فرزند پیل.
مولوی.
اﷲاﷲ درمیا در خون خویش
تکیه کم کن بر دم و افسون خویش.
مولوی.
اﷲاﷲ با چنین کفر دوتو
چون قبولت میکند اکرام او!
مولوی.
اﷲاﷲاﷲ ای وافی مرید
گرچه درتقلید هستی مستفید،
تا نگویی دیدم آن شه میگریست
من چو او بگریستم کاین منکریست.
مولوی.
پیش ما رسم شکستن نبودعهد و وفا را
اﷲاﷲ تو فراموش مکن جانب ما را.
سعدی.
ما دگر کس نگرفتیم بجای تو ندیم
اﷲاﷲ تو فراموش مکن عهد قدیم.
سعدی.
گفت اﷲاﷲ چه جای این سخن است !
سعدی (گلستان).
، فارسی زبانان در مقام تعجب نیز استعمال میکنند، کذا قال العلامه الاحراری. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). عجبا. یاللعجب. شگفتا. برای تعجب آرند مانند سبحان اﷲ و اﷲ اکبر:
اﷲاﷲ این چه حال است ای عزیز
اینچنین بیهوش گشتی از چه چیز!
مولوی.
عاشق و مستی و بگشاده زبان
اﷲ اﷲ چون شتر بر نردبان !
مولوی.
دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت
اﷲاﷲ که تلف کرد و که اندوخته بود؟!
حافظ.
نه اشک روان نه رخ زردی
اﷲاﷲ تو چه بیدردی !
بهائی.
چه گویم آن ذقن را اﷲاﷲ
طلوع مشتری در آخر مه.
هلالی (از آنندراج).
، کلمه تحریض. هنگام تحریض به شتاب گویند. العجل. البدار:
اﷲاﷲجمله فرزندان بیار
کاین زمان گلشن است و نوبهار.
مولوی.
اﷲاﷲ فتاد در موشان
که بگیرید پهلوانانا.
عبید زاکانی.
، برای خدا. ترا بخدا، متضمن معنی حث و اصرار است:
اﷲاﷲ یک نظر بر ما فکن
لاتقنطنا فقد طال الحزن.
مولوی.
دست او بگرفت سه کرت بعهد
کاﷲاﷲ زو بیا بنمای جهد.
مولوی.
ای که چون تو در زمانه نیست کس
اﷲاﷲ خلق را فریاد رس.
مولوی.
، بمعنی حاشا نیز آمده. (از آنندراج) :
اﷲاﷲ محرم راز تو سازم حرف و صوت
وین زبان و تیغ اگر حرفی ز جایی سر زده ست.
وحشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُلْ لاه)
قسم بخدا. (منتهی الارب) (آنندراج). کلمه قسم. یعنی سوگند بخدا. (ناظم الاطباء). لغتی است از ایمن اﷲ که قسم است و درآن لغات است: ایم اﷲ. ایم اﷲ و ایمن اﷲ یا ایمن اﷲ. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن اﷲ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ تُلْ لاهْ)
زنی از مردم استانبول و ادیب و شاعر بوده و در الهیات نیز دست داشته و در اشعار خود صدقی تخلص کرده است و دیوان ترکی دارد. از اشعار او در خیرات حسان ج 1 ص 32 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1038 آمده. وفات وی 1115 یا 1135 ه. ق. اتفاق افتاده است، شمشیر کشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغه). شمشیر برکشیدن. (ناظم الاطباء) ، برکشیدن نیزه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). برکندن نیزه. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
(اَیْ یَ دَ کَلْ لاه)
خدایت توانا گرداند. خدا ترا یاری کند، حاضر آوردن بر مورد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حاضر کردن. (مؤید الفضلاء) ، چیزی بر کسی وارد آوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، فرود آوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (مؤید الفضلا) ، ذکر نمودن. بیان کردن: چه سخن نیکو و متین رانده اند و بر ایراد قصه اقتصار نموده. (کلیله و دمنه) ، خرده گرفتن. بهانه گرفتن. خرده گیری. بهانه گیری. اعتراض.
- امثال:
ایراد بنی اسرائیلی گرفتن، در موردی گویند که شخص بهانه جویی کند و خواهد کسی را بیازارد یا او را مقصر جلوه دهد.
- ایرادالمعطوفات، نزد بلغاء آن است که چند لفظ در یک مصراع یا یک بیت معطوفات دارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). آوردن چند لفظ معطوف در یک مصرع:
شکیب و صبر و دل و دین بباد رفت همه
چها نکرد هوایش هنوز تا چه کند.
ظهوری.
آتش و اخگر و دود و شرر و شوق وحید
عشق مشهور جهان کردبه صد نام مرا.
وحید (از آنندراج).
جمال و کمال و جلال تو بادا
چو احسان و اکرام و جور تو دائم.
(از کشاف اصطلاحات الفنون).
- ایراد لوازم، بر دو قسم است: اول، ترکیب عبارت از الفاظی که مشترک باشد و در دو معنی و یا وصف تناسب لفظی هر دو معنی مراد باشد و این را لوازم معنوی گویند:
نکهت نغمۀ او شام و سحر میخوانند
بعراق و عجم و هند و صفاهان و حجاز.
دوم، آوردن الفاظ موصوفه و مراد داشتن یک معنی که مفید غرض بود و از معنی ثانی غیر تناسب لفظی مقصود نباشد و این را لوازم ضمنی گویند. مثال:
نامۀ معرب بکسر دشمن و فتح محب
کسر و فتحش کرد نام دشمنان زیر و زبر.
کمال الدین عبدالرزاق.
دیگری گفته:
ای آنکه ترا رفع تعدی کار است
آزار ز همسایه مرا بسیار است
بر من همه میرسد ز همسایه شکست
آری همه وقت، کسر فعل جار است.
محمدعلی ماهر گوید:
فتح در کسر نفس از من بود
خود شکستن شکست دشمن بود.
(آنندراج از مطلعالسعدین)
لغت نامه دهخدا
(دَ تُلْ لاه)
ابن ابراهیم بن الاغلب. از پادشاهان دولت بنی غالب (اغلبیه) در مغرب (... - 223 هجری قمری) که بعد از فوت برادرش عبدالله (201 هجری قمری) به پادشاهی رسید. در دوران حکومتش در اغلب شهرها آشفتگی بوجود آمد و فتنه ها برخاست و جزتونس و ساحل طرابلس از طاعت او بیرون آمدند. وی نیرویی گرد آورده و بر گردنکشان حمله برد و بسیاری از قلاع را تسخیر کرد و سپس در تونس درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 343). رجوع به کامل ابن اثیر ج 6 ص 135 و 202 وعقد الفرید ج 7 ص 36 و عیون الانباء ج 2 ص 35، 37 شود
ابن علی بن الاغلب (000- 250 ه. ق.). از پادشاهان بنی اغلب در تونس و او را زیادهالله صغیر می نامیدندتا از زیادهالله بن ابراهیم متمایز باشد. او یک سال پادشاهی کرد و دوران او با سکون گذشت و او نیز بزودی درگذشت. (از اعلام زرکلی ص 344). رجوع به آل اغلب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عَزْ زَ هُلْ لاه)
در مقام دعا و بزرگداشت مستعمل است، یعنی خدای عزیز بدارد او را، ده یک. (آنندراج). جمع واژۀ عشر، بمعنی دهم حصه باشد از چیزی. (غیاث اللغات). جمع واژۀ عشر، یعنی ده یک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ عشیر، ده یک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ عاشر، بمعنی ده یک گیرنده و دهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ عشر، یک پاره از هر چیز که به ده قطعه پاره شده باشد. (از اقرب الموارد) ، نصیبهای قمار از شتران کشته، قوادم پر مرغ. (آنندراج). و رجوع به مفردهای کلمه شود.
- اعشارالجزور، حصه های شتر. (منتهی الارب). نصیب های شتر که به هفت جزء قسمت شود. (از متن اللغه).
- حساب اعشار، حسابی که در آن صحیح و اعداد کسر پیدا کنند.
- قدر اعشار، دیگ که ده پاره شده باشد. ج، اعاشیر. یا دیگ بزرگ که به کم از ده کس برداشته نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دیگ که به ده پاره قطعه شده یا دیگ که کم ازده تن نتوانند آنرا برداشت. (از متن اللغه). دیگ شکسته. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی).
- قلب اعشار، دل ده پاره و شکسته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ نَلْ / مُ نَلْ لاه)
قسم بخدا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به ایم اﷲ و ایمن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ تُلْ لاه)
برگزیدۀ خدای. (یادداشت مؤلف) ، نام مردمان است، اسم است که بر مردان گذارند
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایم الله
تصویر ایم الله
سوگند خدا
فرهنگ لغت هوشیار
گواه خدا خدانشان نشانه خدا حجت خدا، عنوانی که بمجتهدین وعلمای بزرگ دینی دهند آیات الله یا آیه الله العظمی. عنوانی که بمجتهد مرجع تقلید دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسد الله
تصویر اسد الله
شیرخدا، لقب علی علیه السلام 0، لقب حمزه سیداشهداء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ید الله
تصویر ید الله
دست خدا
فرهنگ لغت هوشیار
برای خدا برای خدا، خدا را، زنهار زنهار، الله الله باید که فرستادن لشکر تقصیر نکند، گاه برای اظهار تعجب بکار رود. دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت الله الله، که تلف کرد و که اندوخته بود ک (حافظ) توضیح در این کلمه شعار طائفه قزلباش بود: هنگام آن حرکت از اطراف و جوانب صدای غمزدای الله الله که شعار طبقه رفیعه قزلباش است بلند ساخته... . (عالم آرای عباسی)
فرهنگ لغت هوشیار
زیور خدا پیرایه یزدان زینه الله نه اسب وزین باشد زینه الله جمال دین باشد، (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
خدا آنرا بیفزایاد، خداش زیاده کناد، گیسوش - زاده الله - یک قیر ظلام دندانش - صانه الله - یک کاروان گهر. (خاقاآنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباده الله
تصویر اباده الله
خدا او را بر اندازد
فرهنگ لغت هوشیار
خدای ترا تایید کندخ رک. ماده بعد. یاایدک الله تعالی. خدای که والاست - ترتایید کناد، بدان ایدک الله تعالی که ترجمان تعریب ترزفان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایدهم الله
تصویر ایدهم الله
خدای ایشانرا تایید کناد خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایام الله
تصویر ایام الله
((~. لا))
روزهایی که از نظر مذهبی و اعتقادی مهم اند. مانند روز عاشورا
فرهنگ فارسی معین